بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی قوچان

درباره

مشخصات
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی قوچان

آنجا هست 99 ارسال ها و 2 دیدگاه تا این لحظه.

برچسب ها

صفحات

    اثری از جمال صادقی
    به کوشش محمدحسین حاجی ده آبادی

    کتاب حاضر دربردارندۀ سه خاطره دربارۀ تجربۀ مرگ و حاصل مصاحبه رو در رو با افرادی است که حیات پس از مرگ را تجربه کرده، به برزخ رفته و برگشته اند.

    مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد. درصورتی‌ک بیماری قلبی و…داریداز دانلود پرهیزکنید.

    از نکات مثبت این مباحث اضافه کردن آیات ، احادیث و روایات مشابه در زمان مرور کتاب بوده و برخی مسائل را با توضیحات بیشتر شفاف می کنند.

    در ادامه میتوانید مرور کتاب با صدای حجت الاسلام امینی‌خواه را که به همت گروه پایگاه پسیج دانشجویی مرصاد گردآوری شده بطور رایگان دریافت نمایید:

    جلسه اولجلسه دوم جلسه سومجلسه چهارمجلسه پنجم
    جلسه ششمجلسه هفتمجلسه هشتمجلسه نهمجلسه دهم
    جلسه یازدهمجلسه دوازدهمجلسه سیزدهمجلسه چهاردهمجلسه پانزدهم
    جلسه شانزدهمجلسه هفدهمجلسه هجدهمجلسه نوزدهمجلسه بیستم
    جلسه بیست و یکمجلسه بیست ودومجلسه بیستوسومجلسه بیست وچهارمچلسه بیست و پنجم
    جلسه بیست و ششمجلسه بیست هفتمجلسه بیست هشتمجلسه بیست و نهمجلسه سیم
    جلسه سی و یکمجلسه سی و دومجلسه سی و سومجلسه سی و چهارمجلسه سی و پنجم
    جلسه سی و ششمجلسه سی و هفتمجلسه سی و هشتمجلسه پایانیکل کتاب یکجا

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »

    بسیج دانشجویی مرصاد در نامه ای ضمن تشکر از زحمات بی دریغ مجموعه آموزشی دانشگاه در راه اندازی بستر آموزش مجازی در مدت زمان مطلوب، مشکلات و مطالبات دانشجویان را پیگیری نموده و مسئولین محترم با استقبال از این موضوع، قول مساعدت و پیگیری مطالبات دانشجویان را دادند.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در بیانیه های پایگاه بسیج دانشجویی مرصاد | بدون دیدگاه »

    ⚫️مصاحبه با مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی قوچان به مناسبت رحلت بنیانگذار انقلاب , خمینی کبیر⚫️

    لطفا کوتاه خودتونو معرفی کنید.

    سلام و عرض تسلیت به مناسبت رحلت امام خمینی(ره) بنده مهدی کارآمد هستم فرمانده بسیج دانشگاه صنعتی قوچان.


    بفرمایید که بنظر شما علت اصلی محبوبیت امام چه بود؟

    علت اصلی محبوبیت امام از نظر من رفتار متفاوتش نسبت به سایر رهبران بود و اینکه کاری رو انجام داد که از نظر خیلیا و بقول یکی از عالمان دینی , نشدنی بود و در عین حال امام با کار بزرگی که انجام داد رفتاری داشت که برای خیلیا غیر منتظره بود.


    اهداف و شعار های اصلی انقلاب امام خمینی را بفرمایید.

    شعار های انقلاب یعنی استقلال،آزادی و جمهوری اسلامی اهداف انقلاب بود و هست و تا کامل شدن و رسیدن به حکومتی تمام اسلامی پابرجاست.


    آیا جامعه ی اسلامی به همان جدیت و سختی سال 57 به سمت این تحقق این اهداف و شعار ها در حرکت هست؟

    اگر منظور از جامعه ی اسلامی همان جامعه ی است که مسئولینش انقلابی و به فکر مردم باشند بله اما اگر الان و این وضعیت را میگویید باید بگم نه به همان جدیّت.
    تعارف که نداریم اگر امام هم بود الان اعتراض میکرد همانطور که قبلا اعتراض میکرد.ما همه مسئولیم در برابر جامعه ی اسلامی , اگر الان منطقه ی محرومی بعد چهل سال وجود داره , اگه الان نه همه ولی اکثر نقاط مردم زیر خط فقرن , اینا نشون میده آرمان های امام عملی نمیشه هر هدف و جهت گیری یه سری مقدمات داره مقدمه ی رسیدن به حکومت اسلامی راضی نگه داشتن مردم در این مسیر هست.مگه مردم ما چی به غیر رسیدگی به وضعیت میخوان؟
    اما الان من میتونم بگم که قطع به یقین در جامعه ما هیچ حق خوری انجام نشده هیچ کوتاهی نشده؟ وقتی ما کودکان کارو میبینیم وقتی فقر و فساد میبینیم , مخصوصا فساد در سطح بالا و فقر در وسعت زیاد ،وقتی جوان بیکار میبینیم , خب قطعا یه جایی کوتاهی شده و قطعا همانطور که امام اگه بود الان اعتراض میکرد آقا به این شرایط معترضه اما این همت مسئولینو میطلبه که کارشونو انجام بدن .


    شما بعنوان مسئول سیاسی علل عدم تحقق کامل اهداف انقلاب اسلامی رو توی چی میبینی؟

    همانطور که گفتم توی کار نکردن مسئولین،اگه من مسئول بسیج کارمو درست انجام ندم اگه نیروهای بسیج کارشونو درست انجام ندن اگه مسئولین دانشگاه کارشونو درست انجام ندن،اگه مسئولین شهری کارشونو درست انجام ندن و بریم تو سطح بالاتر اگه کار درست انجام نشه اهداف انقلاب عملی نمیشه و خدا با کسی تعارف نداره اگه دنبال حکومت اسلامی هستیم باید کارمونو درست انجام بدیم.


    لطفا نکات مثبتی که بعد از انقلاب در سایه ی رهنمود های امام راحل حاصل شد و نمودش در جامعه امروزی رو بفرمایید.

    خب در این مورد نمیشه من زیاد صحبت کنم اما انقلاب باعث شد امت ها به خودشون بیان،انگار یه عاشورا دیگه شد انگار یه عده دنبال انتقامن،امام گفت ما شاه رو فراری میدیم حکومت اسلامی تشکیل میدیم و به آقا صاحب الزمان تحویل میدیم و این یک هدف عالی در پایه گذاری حکومت اسلامیه
    بعد انقلاب مردم دخالت دارن در سرنوشتشون بدون تعارف این حرفا که میگن انتخابات از قبل تعیین شده اشتباهه چرا که وقتی مردم رای درست بدن دیگه هر چقدر هم که تقلب بشه بازم نمیتونن رای مردمو بشکنن، شاید یه عده بگن خب تو از کجا میدونی قبل انقلاب چجوری بود (البته اونایی میگن که خودشون نمیدونن چه خبره من پیشنهاد میدم مصاحبه ای که با آقای زاهدی شد رو ببینن دیگه ایشون که وزیر امور خارجه زمان شاه بود) .پس انقلاب در مسیر درستش میره اگر انقلابی نماها اجازه بدند.


    بعد از انقلاب امام اسلام واقعی رو به ما معرفی کرد , این اسلام واقعی چیه ؟

    اجازه بدید اول اسلام واقعیو اینجوری توصیف کنم , حضرت علی(ع) با دو نوع تفسیر از اسلام جنگید یکی اسلام معاویه یعنی اسلام کاخ سفید، اسلامی که هدف وسیله رو توجیه میکنه و دومی اسلام متحجرین عقب مانده ای که جلوتر از امامشون حرکت میکنن،کسانی که پیشونی شون کبره بسته و حضرت علی(ع) بین این دو لبه ی قیچی و این دو سنگ آسیاب گیر کرده بود.
    من اگه بخوام بگم امام ما رو با کدوم اسلام آشنا کرد باید بگم اسلام حضرت علی(ع) و اگه ما اسلامی جز اینو برای حکومت اسلامی توی ایران و جاهای دیگه در نظر بگیریم حکومتی که ایجاد کردیم باطله،فکر کنم امام باقر(ع) میگه هر پرچمی قبل ظهور برافراشته بشه باطله اما ایشون برای قیام هایی که برای معصومین بود و شکست خورد ابراز ناراحتی میکرد. حالا اینکه بگم چه نوع اسلامی باید بگم اسلام مستضعفین،اسلامی که میگه به افرادی که تو زمین ظلم شده کمک کنین و خواهان عدالته و این مستضعفان را وارثان زمین میدونه.


    بفرمایید که معنی دولت اسلامی و حکومت اسلامی چیه ؟

    دولت اسلامی سومین مرحله بعد یعنی انقلاب سال ۵۷ و تبدیل نظام شاهنشاهی در ایران به نظام اسلامی و تشکیل دولت اسلامیه اما نظام اسلامی بعد کشور اسلامی و در مرحله پنجم هست و اگه بخوام با مثال بگم ایران سال ۵۷ تا دهه شصت دولت اسلامی و با صادر کردن انقلاب الان ایران و کشورهای همسایه البته با سردمداری ایران در راه تشکیل حکومت اسلامی هستن و چون منبع حکومت و دولت اسلامی از ایرانه ما موظفیم ازش دفاع کنیم برای همین ما باید تو سوریه،عراق،لبنان،یمن هم باشیم.


    بنظر شما آیا دولت اسلامی که الان در حال حکومت هست به سیره ی امام خمینی اداره میشه ؟

    دقت کنین ما هنوز به دولت اسلامی نرسیدیم به نظر من،چون اگه دولت اسلامی وجود داشت این شرایط فعلی پیش نمیومد پس دولت کاملا اسلامی نیست و اگه اسما بگیم دولت به سیره امام عمل میکنه باید بگم که نه،امام حرفش حرف محرومین و مستضعفین بود کجای این کشور دولت یه طرح جامع داده برای حل مشکل و تو سطحای بالاتر ؟
    حقوق نجومی سیره امام نبود،مسئولی کت و شلواری که هر روز با ماشین دولتی گرون و محافظ بیان در خونه ش سیره امام نبود، امام دردش مردمه کجای این چند سال درد مردم رسیدگی شده. دولت متاسفانه چسبیده به برجام و آب خوردنم بهش ربط داده درصورتی که کارگر ایرانی با دیدن این شرایط اقتصادی بد و دیدن این هزینه های بالا آب خوش از گلوش پایین نمیره.


    در این 31 سال پس از رحلت امام چه نکاتی از تفکر امام خمینی فراموش شده و پیامد های این موضوع چیه؟

    من گاهی فکر میکنم تکرار حرفای امام شاید جرم باشه در جامعه امام خیلی صریح حرف میزد.از مردم میگفت حرفش حرف مردم بود الان مسئولین جوری وانمود میکنن انگار مردم توقع بی جا دارن
    الان امام بود میگفت آهای مسئولین کار کنید برای خدا و برای مردم نه برای خودتان و به نفع خودتان آیا این وجود دارد؟
    امام میفرمایند: (در نظام جمهوری اسلامی هر مسئولی نگاه مهدوی نداشته باشد خائن است).نگاه مهدوی یعنی اینکه ما همه خودمونو مسئول بدونیم برای تحقق ظهور حالا من از شما میپرسم مگه میشه حقوق نجومی گرفت و دم از ظهور زد؟مگه میشه تو وضعیت اقتصادی مردم قهقهه زد و دم از ظهور زد؟ما چطور از حکومتی حرف بزنیم که عین عدالته و خودمون به ناعدالتی توجه نکنیم؟چطور دروغ بگیم و بگیم آقا میاد همه چی آشکار میشه؟مگه میشه در یک دوراهی راه اصلیو سمت راست علامت بزنیم و خودمون از راه چپ بریم؟این تناقضه.
    ما یادمون رفته تفکر امام قشنگ بود برای همین مرقدشون داریم خوشگل درست میکنیم.ما یادمون رفته امام میگفت کار کنید برای خدا.مسئول ما بره یه جایی خبرنگار میبره با خودش و اگه اونجا نره اون خبرنگارا هم کارشونو درست انجام نمیدن که برن و مطالبه کنن.
    پیامبر ما میفرمایند:(کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ) همه ما مسئولیم ما اینو فراموش کردیم متاسفانه من میبینم یه عده میگن خودشون فلانن خودشون بهمانن این خودشون کین؟اگه ما نقدی داریم باید راهکار بدیم وگرنه از صبح تا شب تو این مملکت میبینیم جناح های مختلف و جاهای مختلف همدیگه رو میکوبن و متهم میکنن به هر کاری.
    اینکه ما عقب وایستیم و بگیم اونا اینجورین و شرایط اینه که کار حل نمیشه اصلا از نظر من اینکه بدونی حق رو بشناسی و معرفیش نکنی , این چه فرقی با پیروی از باطل داره؟


    بفرمایید که برای احیای تفکرات امام ,احیای تفکر فقر ستیزی و عدالتخواهی اسلامی چه پیشنهادی داری؟

    این سوال شما مثل اینه که یکی از جاده اصلی رفته فرعی و الان تو فرعی از یکی آدرس میپرسه و قاعدتا جواب بازگشت به جاده اصلی تو اولین فرصته.
    جاده اصلی برگشت به انقلاب ببینیم کجاها کوتاهی کردیم.و برای برگشت به انقلاب به جوانان انقلابی نیاز داریم.
    چون الان با شرایطی که به وجود آوردن به نظر من دور شدیم از تجربه اوایل انقلاب از شرایطی که جوان ها آمدند پای کار و این جوان ها بودند که مملکت رو حفظ کردند , این رو من نمیگم کتابا میگن مستندات میگن. و حالا این سپردن مسئولیت ها به دست جوانان راهکار عبور از شرایط سخت و برگشت به تفکر انقلابیه
    حرف که زیاده ولی بعضی حرفا باید بمونه در مکان و زمان خودش گفته بشه ولی اگر کسی در مملکت اسلامی با وجود اینکه مسئولیتی داره خلاف مسئولیتش عمل کنه چوبشو میخوره.


    در اخر اگر حرفی باقی مونده بفرمایید.

    حرف آخرم اینکه امام رفت اما راه امام باقیه و رهبر ما امام خامنه ای(مدظله العالی) هستند که لازمه در مورد ایشون همون فرمایش شهید چمران رو تکرار کنم: (من نمی گویم ولی فقیه معصوم است
    اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند، خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد.)


    خیلی متشکرم از اینکه وقتتو در اختیار ما قرار دادید و میخوام از شما قول بگیرم باز هم دفعات دیگه خود شما و بچه های دیگر بسیج دانشجویی , دعوت مارو به مصاحبه قبول کنن.

    انشالله , یا علی

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در مصاحبه ها | بدون دیدگاه »

    مردی که با شنیدن خبر رحلت امام فوت کرد

    مردی که با شنیدن خبر رحلت امام فوت کرد
    خبر درگذشت بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، صبح ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ از رادیو اعلام شد و پس از یک مراسم وداع در مصلای تهران در ۱۶ خرداد در نزدیکی بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

    درک خبر رحلت حضرت امام خمینی (ره) به حدی سنگین و غم انگیز بود که برادر شهید، هوشنگ بهمئی زاده پس از شنیدن آن، از شدت ناله در مصلای شهر مسجدسلیمان و مقابل چشم همگان در دنیا رفت.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »

    ? می‌گویند ما آب مجانی می‌خواستیم،
    ما برق مجانی می‌خواستیم،
    ما همچون مادرمان فاطمه، فدک را برای دنیایمان می‌خواستیم…
    همین قدر دنیا طلب، همین قدر زشت…
    چقدر این وصله‌ها ناجورند.

    ? وصله‌هایی که سال‌هاست بر پیکر انقلاب سنگینی می‌کند؛
    اما این رسم زمانه است، انگار انقلابی که با اسم مادرمان استوار شده و آرزوی دیرینه‌ی او بود، باید اندکی از مظلومیت‌های او را به دوش بکشد…

    ? در این میان عده کمی فهمیدند که ما نه برای آب مجانی و نه برای برق مجانی، که برای تجدید عهدی ازلی، انقلاب کردیم.
    عهدی که ما را از بی‌طرفان (یا بهتر بگویم بی‌شرفان) زمان امام حسین جدا می‌کند؛ آن‌هایی که تنها تماشاچی عاشورا بودند. و ما را به یارانی تبدیل می‌کند که قبل از ارسال نامه به امام، وارد صحنه‌ی مبارزه شدند و حکومت زمینه ساز را به وجود آوردند.

    ? ۱۵ خرداد، بخش کوچکی از آزمون سخت منتظران مهدی موعود بود، آزمونی که با خون‌ پاک شهدایش امضا شد و نمره‌ی قبولی گرفت.
    آزمونی که تا روز ظهور ادامه دارد…

    ▫️ یاد و خاطره‌ی شهدای #قیام۱۵خرداد را گرامی می‌داریم.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در تبریک ها و تسلیت های پایگاه بسیج دانشجویی مرصاد | بدون دیدگاه »

    هفته دفاع مقدس بود؛ مهر ماه سال91.
    نمایشگاه بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود.
    من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه غرفه دار بودیم.
    من توی قسمت خواهران و محسن هم قسمت برادران.
    چون دورادور با موسسه شهیدکاظمی ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست..
    برای انجام کاری ، شماره تلفن موسسه را لازم داشتم.
    با کمی استرس و دلهره رفتم پیش محسن
    گفتم: “ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟”
    محسن یه لحظه سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. دستپاچه و هول شد. با صدای ضعیف و پر از لرزه گفت: “ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟”?
    گفتم: “بله.”
    چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم.
    از آن موقع، هر روز من و محسن ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم.
    سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان.
    با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم.
    با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم.
    یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: “زهرا، یه خبرخوش. توی دانشگاه بابل قبول شدی.”?
    حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم.?
    گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران.
    یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است.
    سرش را باناراحتی پایین انداخت.
    موقع رفتن بهم گفت: “دانشگاه قبول شدید؟”
    گفتم: “بله.بابل.”
    گفت: “می‌خواهید بروید؟”
    گفتم: “بله حتما” یکدفعه پکر شد?. مثل تایری پنچر شد! ?
    توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.

    فردا یا پس فرداش رفتم بابل برای ثبت نام…نمیدانم چرا اما از موقعی که از نجف آباد زدم بیرون ، هیچ آرام و قراری نداشتم.?
    همه اش تصویر محسن از جلو چشمانم رد میشد.هر جا میرفتم محسن را میدیدم.حقیقتش نمیتوانستم خودم را گول بزنم..ته دلم احساس میکردم که بهش علاقه دارم. احساس میکردم دوستش دارم. برای همین یکی دو روزی که بابل بودم، توی خلوت خودم
    اشک می ریختم. ?انگار نمی توانستم دوری محسن را تحمل کنم…بالاخره طاقت نیاوردم زنگ زدم به پدرم و گفتم: “بابا انتقالی ام رو بگیر. میخواهم برگردم نجف آباد.”از بابل که برگشتم نمایشگاه تمام شده بود…یک روز مادرم بهم گفت: “زهرا، من چندتا از عکس های امام خامنه ای رو نیاز دارم. از کجا گیر بیارم؟”?
    بهش گفتم:” مامان بذار به بچه های موسسه بگم که چه جور میشه تهیه اش کرد. “قبلا توی نمایشگاه ، یک زرنگ بازی کرده بودم و شماره محسن را یک طوری بدست آورده بودم…
    پیام دادم براش…
    برای اولین بار…
    نوشت:”شما؟”
    جواب دادم: ” خانم عباسی هستم. “?کارم رو بهش گفتم و او هم راهنمایی ام کرد…از آن موقع به بعد ، هر وقت کار خیلی ضروری درباره موسسه داشتم، یک تماس کوتاه و رسمی با محسن میگرفتم تا اینکه یک روز هر چه تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود روز بعد تماس گرفتم. باز گوشی اش خاموش بود! نگران شدم روز بعد و روز بعد و روزهای بعد هم تماس گرفتم ، اما باز هم خاموش بود. دیگر از ترس و دلهره داشتم میمردم دل توی دلم نبودفکری شده بودم که نکند برای محسن اتفاقی افتاده باشد؛ با اینکه با او هیچ نسبتی نداشتم آن چند روز آنقدر حالم خراب بود که مریض شدم و افتادم توی رختخواب! نمی توانستم به پدر و مادرم هم چیزی بگویم. خیلی شرم و حیا میکردم. ?تا اینکه یک روز به سرم زد و…

    و زنگ زدم ۱۱۸ به هر طریقی بود شماره منزل پدر محسن را ازشون گرفتم.
    بعد بدون اونکه فکر کنم این کار خوبه یا نه زنگ زدم خونشون
    مادرمحسن گوشی را جواب داد
    گفتم: آقا محسن هست؟
    گفت: نه،شما؟
    گفتم: عباسی هستم.
    ازخواهران نمایشگاه. لطفاً بهشون بگید با من تماس بگیرن!
    یک ساعت بعد محسن تماس گرفت.
    صدایش را که شنیدم پشت تلفن بغضم ترکید و شروع کردم به گریه?
    پرسیدم:خوبی؟
    گفت: بله.
    گفتم: همین برام مهم بود. دیگه به من زنگ نزن! گوشی قطع کردم.
    یک لحظه با خودم گفتم: وای خدایا!من چیکار کردم!!
    این چه کاری بود انجام دادم!
    با این وجود،بیش از هر موقع دلم برایش لک می زد.
    محسن شروع کرد به زنگ زدن به من.
    گوشی را جواب نمی دادم.
    پیام داد: زهرا خانم تورو خدا بردارین.
    آنقدر زنگ زد و زنگ زد که بالاخره گوشی را برداشتم?
    بی مقدمه گفت:حقیقتش من حس می کنم این تماس های ما داره گناه آلود میشه. بعد یک لحظه سکوت گفت: برای همین می خوام بیام خواستگاری تون.
    اشک و خنده هام توی هم قاطی شده بود از خوشحالی داشتم بال درمی‌آوردم داشتم از ذوق می مردم می خواستم داد بزنم.
    مادر زهرا عباسی:
    از زهرا شنیدم که محسن می‌خواهد بیاید خواستگاری می دانستم توی کتاب شهر کار می کند چادرم را سر کردم و به بهانه خرید کتاب رفتم آنجا می خواستم ببینمش. براندازش کنم. اخلاق و رفتار و برخوردش را ببینم. باهاش که حرف زدم حتی سرش را بالا نیاورد که نگاهم کند. همان موقع رفت توی دلم. ? با خودم گفتم: این بهترین شوهر برای زهرای منه. وقتی هم مادرش آمد خانه مان که زهرا را ببیند، هی وسوسه شدم که همان موقع جواب بله را بدم.
    با خودم گفتم زشته خوبیت نداره الان چه فکری درباره من و زهرا میکنن.
    گذاشتم تا آن روز تمام شود فرداش که نماز صبح را خواندم دیگر طاقت نیاوردم همان کله صبح زنگ زدم خانه‌شان.!
    به مادرش گفتم: حاج خانوم ما فکر می کردیم استخاره هم خوب اومده. جوابمون بله است.
    از این لحظه به بعد آقا محسن پسر ما هم هست.?

    ♥️خواستگاری وعقد شهید محسن حججی از زبان همسرشهید♥️
    توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
    و معنادار گفت:
    ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه دل خوشیم تو این دنیاست. می‌خواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟?
    گفتم:چه مسیری؟
    گفت: اول سعادت بعد هم شهادت.
    جا خوردم. چند لحظه سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
    ادامه داد: نگفتید. می تونید کمکم کنید؟
    سرم را انداختم پایین و آرام گفتم:بله.
    گفت:پس مبارکه ان شاءالله.?
    شهید،شهادت،کشته شدن در راه خدا،
    اینهاحرف‌های ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
    سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی.
    آخر سر بهش گفتم:چی میگی محسن؟
    امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی؟! مگه میتونم؟!
    اما او دست بردار نبود.
    آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
    همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا شهادت نصیبش بکند! ??
    روز خرید عقد مان روزه بود. بهش گفتم: آقا محسن،حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟
    گفت: می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم.
    چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار دوستت دارم هم پیشم بهتر بود.
    یک روز پس از عقد مان من را برد گلزارشهدای نجف‌آباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
    سر قبر شهدایی که باهاشان رفیق بود
    من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: ایشان زهرا خانم هستند. خانوم‌من. ما تازه عقد کرده ایم و…
    شروع می‌کرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد.
    روز عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. ?
    ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
    عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
    زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟
    گفتم:گناه دارن محسن. ?
    گفت:بابا بیخیال.
    یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
    چندتا از ماشین‌ها دستمان را خواندند. آمدن دنبالمان
    توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
    همانها را هم قال گذاشت.?
    خوشحال بود قاه داشت میخندید.
    دیگر نزدیکی‌های غروب بود داشتن اذان مغرب می گفتند.
    محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. ?
    حس و حال خاصی پیدا کرده بود.دیگر مثل چند دقیقه قبل خوشحال نبود و نمی خندید.
    رو کرد به من گفت: زهرا الان بهترین موقع برای دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم.
    بعد گفت:من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن.
    دلم هری ریخت پایین.
    اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.
    من تازه عروس باید شب عروسی هم برای شهادت شوهرم دعا میکردم.
    اشک هایم بیشتر بارید.
    نگاهم کرد و خندید و گفت:گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی.
    خودم را جمع و جور کردم.
    دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
    گفتم: ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
    فقط یک شرط داره.
    اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم.قبول؟?
    سرش را تکان داد و گفت:قبول.
    گفتم:یه شرط دیگه هم دارم.اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم.گفت: باز هم قبول.?
    نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش می‌زند! ?
    ادامه دارد…

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »

    در این مطب متن کامل وصیت نامه ی امام راحل خمینی کبیر , را برای دانلود قرار دادیم. می توانید این متن را از پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی قوچان دریافت نمایید

    برای دریافت اینجا کلیک کنید.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »

    ▫️تولدش را شاید کسی یه یاد نداشته باشد، اما روز رفتنش تا قیامت در یادها ماندگار شد. ۱۴ خرداد روز یتیم شدن ملت ایران بود.

    ◾️ روز عروج بزرگ مردی که کاری به عظمت تاریخ شیعه انجام داد. روز آسمانی شدن مردی که آرزوی حضرت فاطمه را برآورده و دولت زمینه ساز ظهورِ یوسف زهرا، جمهوری اسلامی ایران را پایه گذاری کرد.

    ? رحلت #امام_خمینی تسلیت باد.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در تبریک ها و تسلیت های پایگاه بسیج دانشجویی مرصاد | بدون دیدگاه »

    در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند. ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند .

    ◾️ ۸ شوال سالروز تخریب مزار ائمه بقیع (ع) تسلیت باد.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در تبریک ها و تسلیت های پایگاه بسیج دانشجویی مرصاد | بدون دیدگاه »

    ⁨⚠️اطلاعیه⚠️

    ? ثبت نام در طرح ولایت تمدید شد.

    ? با توجه به درخواست‌های متقاضیان عزیز، زمان ثبت نام بیست و پنجمین دوره طرح ولایت سال ۱۳۹۹ تمدید شد.

    ? متقاضیان می‌توانند تا ساعت ۲۴ روز ۱۵ خرداد ماه ۱۳۹۹ با مراجعه به سایت طرح ولایت ثبت نام کنند.

    ? دانشجویانی هم که پیش از این ثبت نام ناقص داشته اند، می توانند در این فرصت پروفایل خود را تکمیل کرده و در آزمون های مجازی شرکت کنند.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »

    ?بسم الله الرحمن الرحیم
    عید فطر عید پاداش به مومنان است که با عبادت در ماه رحمت خداوند جان زنگار گرفته خویش را به نهر الهی شستشو داده اند و با تمرینی ریاضت گونه اراده های خویش را تقویت کرده اند تا درمقابل هر دنائتی تسلیم نگردند.
    خداوند متعال را شاکریم که به توفیق و فضلش توانستیم بار دیگر ماه مبارک رمضان و عید فطر دیگری را درک نماییم.امیدواریم این نورانیت الهی و انسی که با قرآن پیدا شده را ولو هر چند اندک بتوانیم حفظ و سرمایه عمر و زندگیمان کنیم. اینجانب حلول ماه شوال و این عیدالله اکبر که جشن و سرور مسلمانان عالم است را به محضر بقیه اللخ اعظم (عج)و تمامی دانشگاهیان محترم خاصه خانواده دانشگاه صنعتی قوچان تبریک عرض نموده و دوام و ثبات قدم در مسیر عبودیت الهی را از خداوند منان خواستارم.

    #بسیج_دانشجویی_مرصاد

    ارسال شده در دسته‌بندی نشده | بدون دیدگاه »